چند ماه است که نیروهای عربستان سعودی و امارات در جنوب یمن با هم درگیرند و از یکدیگر تلفات مي گيرند اما چرا  دو نیرویی که برای نیل به یک هدف با هم ائتلاف کرده اند همديگر را از آتش و گلوله بي نصيب نمي گذارند؟ 

آنچه امارات در جنوب یمن انجام می دهد بخشی از راهبرد بزرگتری است که در سواحل دیگر کشورهای منطقه نیز به نوعی دیگر انجام شده است؛ امارات از سال 1390 (چهار سال قبل از حمله به یمن) اقدام به اجاره  سی ساله بندر عصب در جنوب اریتره کرد و پایگاه های هوایی و دریایی بزرگی در آن ساخت. سال بعد تشکیلاتی در شرق لیبی ایجاد کرد که اکنون با عنوان نیروهای حفتر شناخته می شود. بعد از تجاوز سال 1394 به یمن نیز نیروهایی وابسته به خود را با عناوینی مانند حزام الامن در عدن، نخبه الشبوانیه در استان شبوه و لشکر عمالقه در سواحل غرب یمن ( تعز و الحدیده) را سازمان داد و سال 98 در کودتایی رژیم خونریز عمرالمیشیر را با رژیم وابسته تری عوض کرد. 

ابوظبی به نیابت از انگلیس تلاش می کند بر راهگذرها و نیز بنادر راهبردی منطقه خاورمیانه مسلط شود. مسیری که گاه با جنگ و تجزیه کشورها همراه است. 

از طرف دیگر دولت سعودی به نیابت از آمریکا تلاش می کند بر کشورهای مسلمان سیطره یابد به همين منظور سعی دارد هر بازيگر چالشگري را نابود سازد. 

اما آنچه رياض در يمن مي خواهد علاوه بر سركوب انصارالله این است که به تدريج سراسر خاک آن کشور را به ساير مناطق اشغالي عربستان بیافزاید چه آنكه اين كار را چند دهه قبل هم با غصب سه استان يمني نجران، جازان و عسير انجام داده بود. ساخت خط لوله اي از شرق عربستان تا حضرالموت يا المهره يمن تنها يكي از آن آرزوهاست. 

بي نياز به بهانه

اگر انصارالله هم ايجاد نمي شد، حتي اگر منصورهادي استعفا نكرده و از صنعا نگريخته بود باز هم حوادث جنوب يمن رخ مي داد. اگر  با ديد وسيع تر بحران جنوب يمن را نگاه كنيم خواهیم دید که ماجرا بخشي از بازي بزرگتر انگليس و امريكا در تنگه باب المندب است. چه آنکه در سال 2014 نیز لندن تلاش کرد تا با همکاری منصور هادی که هنوز در کاخش در صنعا بود، یمن را به شش ایالت خودمختار تقسیم کند که مقدمه ای برای تجزیه آن کشور باشد.  

تجزیه، پروژه اي كه در عراق و سوريه همزمان در حال پيگيري است. با اين حال لندن به دليل ضعف بنيه و دنباله روي از واشنگتن، مجبور است به صورت خزنده برنامه هاي راهبردي خود را پيش ببرد و امارات فقط نقش يك كاتاليزور را براي انگليس ايفا مي كند.  

بنابراين پيش از آنكه ائتلاف متجاوزان یک حرکت عربي باشد نوعي دوگانگي راهبردي در آن پنهان است؛ انگليس و امارات در يك طرف و امريكا و عربستان در طرف ديگر دقيقا برعكس يكديگر حركت مي كنند.  

تنها بخش مشترک ابوظبی و ریاض از اشغال يمن سركوب استقلال طلبي مردم يمن بود كه در قالب دولت نجات ملي يمن به رهبري انصارالله جمع شده اند. تحقق راي و نظر مردم در جزيره العربي كه زير سيطره ستمگرانه شيوخ وهابي آل سعود، آل خليفه، آل نهيان و ... است براي آنها بسيار گران مي آمد. شايد هرگز تصور نمي كردند اين اقدام آنها نه تنها حاكميت دور از نظر مردم را تثبيت نمي كند بلكه آنان را در گرداب مشكلات بيشتري مي اندازد.

اختلاف اشغالگران در ابعاد میدانی

ارتش سعودی فاقد تجربه جنگی است و توان مدیریت عملیات های فرسایشی را در جنوب مرزهایش ندارد. ابتدا سعی کرد کشورهای مصر، پاکستان و ترکیه را دعوت به مشارکت در جنگ کند تا ضعف نفرات زمینی خود را جبران سازد که ناکام ماند. سپس 20 هزار نیروی را به يمن آورد که با هشت هزار تلفات رکوردی در تاریخ گذاشتند و سرانجام گریختند. 

 از این رو رياض مجبور شد از شاخه اخوانی یمن موسوم به حزب اصلاح به جای پیاده نظام هم برای دولت وابسته منصورهادی هم برای نیروی زمینی ارتش سعودی استفاده کند. کار به جایی رسید که حتی مرزبانی دو سوی مرز با یمن را نیز به آنان سپرد. امتیازات فراوانی مانند معاونت دولت منصورهادي را نيز به آنان داد.

در جنوب يمن اماراتي ها موفق تر بودند؛ آنها نيروهاي ارتش يمن جنوبي سابق را با همراهي عيدروس الزبيدي گرد آورند و بخشي از جنبش حِراك ( كه در جنوب يمن فعال است) را نيز با خود همراه سازند. آن قسمت از يمني هايي كه در زمان ديكتاتوري عبدالله صالح از دولت صنعا بيزار بودند نيز به آنان پيوستند اما بخش قوي تر ماجرا سلفي هاي يمني بودند كه پيشتر توسط خود سعودي ها در مدرسه دارالحديث دماج در شمال صعده تربيت شده بودند. مانند هاني بن بريك. آنان اصالتا جنوبي بودند و متنفر از اخواني ها. شورای انتقالی جنوب از سنجاق شدن گروه های بی ربط با هم ایجاد شد.  

امارات با گرد آوردن آنها نيروي كافي براي پيشبرد برنامه هايش در جنوب را داشت ولي اين راهبرد توسط شخصي طراحي و مديريت مي شود كه قبلا از اخواني ها در غزه زخم خورده بود. محمد دحلان رئيس سابق سازمان امنيت تشكيلات خودگردان ابومازن در غزه بود كه سال 1386 با حماس درگير شد و به شدت شكست خورد و از غزه به امارات گريخت. وي در عين حال روابط عميق امنيتي و تجاري با اسرائيل داشته و دارد. دحلان مدتهاست كه مشاور بين الملل ابوظبي شده و در اصل برنامه هاي آن دولت را در ليبي و يمن هدايت مي كند. حزب اصلاح  در یمن و دولت وفاق در لیبی مخالف برنامه هاي امارات هستند كه به دليل اخواني بودن دشمن دحلان نيز هستند.

درنتيجه سعودی و امارات به دلیل ضعف در نفرات انسانی مجبورند از دو نیروی متخاصم فکری یعنی سلفی ها و اخوانی ها استفاده کنند که طبعا با یکدیگر درگیر می شوند. نه سعودی می تواند از پیاده نظام اخوانی خود در شمال يمن چشم بپوشد چرا که جایگزین دیگری ندارد و نه سلفی های جنوب قبول مي كنند كه حزب اخواني اصلاح بخشي از دولتي باشد كه بر آنان حكومت مي كند. 

با این حال شرایط برای امارات به مراتب بهتر از سعودی است چرا که توانست به یک آتش بس با انصارالله دست یابد و  از اضمحلال نیروهایش در جنگ با حریف قوی تر پیشگیری کند و برنامه خود در جنوب پیش ببرد. 

انصارالله نیز با فراغ بال توانست با سه عملیات در شش ماه اخیر قدرت خود را به سراسر شمال يمن بگستراند و بر مرز نجران و جازان متمرکز شود.

هر چه زمان می گذرد شرایط برای عربستان بدتر می شود؛ سراسر شمال یمن را از دست داده و  انصارالله نیز در مرزهای جنوبی قوی تر شده است. در جنوب هم رقیبش توانست نیرویی را سازماندهی کند که از اساس با دولت دست نشانده ریاض درگیر است. ریاض در نهایت مجبور می شود حاکمیت انصارالله را در صنعا چون خاری در چشم بپذیرد و جنوب یمن را هم به امارات واگذار کند. 

اکنون منصور هادی نه در صنعا و نه در عدن هیچ کجایی از یمن پایگاه ندارد و تنها ساکن هتل های ریاض است. در عین حال در جنوب سه بخش دیگر علاوه بر وابستگان به امارات قدرت گرفته اند؛ بخشی از حراک که هرگونه دخالت خارجی را رد می کند، مردمی که از جذب مواضع انصارالله شده اند و خواستار پیوستن به دولت نجات ملی صنعا هستند و جنبشی که در المهره به ریاست احمد القحطانی تشکیل شده و دخالت خارجی در یمن را محکوم می کند و خواستار خروج ارتش منصور هادی از جنوب است. دو نیروی آخر روابط خوبی با انصارالله دارند. 

به بیان دیگر دولت سعودی بزرگترین بازنده در جنگ یمن است و این کمترین تاوان خون هایی است که ریخته./الف