همه چیز از آن جلسه 16 نوامبر ترامپ و مشاوران امنیتی اش در کاخ سفید شروع شد. ترامپ در انتخابات شکست خورده بود و  به برگ های برنده ای نیاز داشت که آینده سیاسی اش را تضمین کند. از سوی دیگر پروژه فشار حداکثری در حالی یتیم میشد که آژانس انرژی اتمی خبر از افزایش 12 برابری ذخایر اورانیوم غنی شده ایران می داد. شواهد حاکی از آن است که اعضای جلسه هیجانات اولیه را فرونشاندند تا گزینه های هوشمندانه تری انتخاب کنند. گزینه هایی که پمپئو آن ها را با خود به ریاض برد تا با محمد بن سلمان و نتانیاهو مطرح کند.  

از نگاه مثلث آمریکایی، سعودی و اسراییلی، ترور دانشمند هسته ای کشورمان در بهترین زمان ممکن انجام شده تا ایران را بر سر یک دو راهی باخت-باخت قرار دهد. اگر ایران پاسخ ندهد عزت ملی، وجهه بین المللی و قدرت بازدارندگی اش تخریب شده و اگر پاسخی دهد که منجر به یک درگیری گسترده شود، هم پاس گلی به ترامپ و دوستانش داده تا حیات سیاسی خود را ادامه دهند و هم چشم انداز بازگشت آمریکای بایدن به تعهدات برجامی اش را تیره و تار نموده است. 

به نظر می رسد صبر راهبردی ما در ماجرای ترور سردار سلیمانی، طرف های آمریکایی و اسراییلی را جری تر نموده است. حمله موشکی به عین الاسد گرچه اقدامی بی نظیر بود ولی بهای خون قهرمان ملی و تاریخی ما محسوب نمی شود. مشکل صبر راهبردی در این موضوع آنست که هم دشمن را جسور کرده و هم ظرفیت های دیپلماتیک پاسخ ما را معطل نگاه داشته است. ترور مقامات رسمی و بلندپایه یک کشور، جرم کوچکی در صحنه بین المللی نیست که اینگونه به حال خود رها شود آن هم در زمانه ای که جمهوری اسلامی حتی با مشتی اتهام واهی درخصوص قصد ترور اتباع اسراییلی با موج محکومیت بین المللی مواجه میشود. 

انتقام سخت لزوماً نباید در همان زمینی که دشمن برایمان طراحی کرده انجام شود. اگر دلایل منطقی برای عدم واکنش نظامی داریم می توانیم بجای پاسخی عمیق به پاسخی وسیع فکر کنیم. اگر نتانیاهو در خیال معادله ای همه سر برد است می توانیم آن را به کابوسی همه سر باخت برایش بدل سازیم. ایران برای مجبور کردن آمریکای بایدن و اروپا به انجام تعهداتشان، مجبور بود هزینه بدعهدی را برای ایشان بالا ببرد (نکته ای که نگارنده پیشتر در مطلبی با عنوان: اگر بایدن پیروز شود، به آن اشاره کرده بودم). اکنون بجای آنکه ما به سراغ افزایش مدیریت شده تنش با امثال اسراییل و عربستان برویم، آن ها خودشان هزینه چنین افزایش تنشی را متقبل شده اند. الان که توپ دست ماست، نباید یقه اسراییل و آمریکا را رها کنیم. اروپایی ها و بایدن اگر جنگ نمی خواهند باید بهایش را بپردازند. بهایش اقدامات عملی است که آمران را متضرر و پشیمان کرده و خشم مردم ما را فرونشاند نه اقدامات نمایشی که سودش به جیب عده ای در انتخابات 1400 برود. این ابداً معامله بر سر خون شهید نیست، انتقام با گزینه های متنوع است. اگر آمریکایی ها و صهیونیست ها با مشتی اتهام در خصوص ترورهایی که هرگز انجام نشده می توانند برای هموطنانمان پرونده سازی کرده و علیه ایران اجماع بین المللی بسازند، وقتی با این قباحت و آشکاری قهرمانان ملی ما را ترور می کنند، چرا ما از انجام این نوع مانورهای سیاسی و تبلیغاتی غفلت می ورزیم!؟

لطفا به این موارد عنایت کنید: نتانیاهو قرار بود این هفته سفری رسمی به بحرین داشته باشد. چرا ناگهان با توافق دو طرف این سفر به تعویق افتاد؟ معنایی جز این دارد که بحرین هم از توطئه ترور باخبر بوده است؟ بحرینی که اخیراً همراه با امارات آغوشش را به روی اسراییل گشوده است!؟ در مرزهای شمالغربی هم داستان دیگری با اسراییل وجود دارد. هرقدر ما به احترام علقه های زبانی و مذهبی، با بلندپروازی های باکو مدارا می کنیم، دوست آذربایجانی مان میدان بیشتری به صهیونیست ها و تکفیری ها می دهد. آیا حمایت ایران از آذربایجان در جنگ اخیر قره باغ، پاسخش این بود که جواسیس و تروریست ها در مرز مشترکمان تردد کنند؟ 

همسایگانی که لب مرزهای ما برای دشمنان جای پا درست می کنند، باید پاسخگوی شرارت های مهمانانشان باشند. مانور سیاسی و تبلیغاتی منحصر به شکایت بردن به نهادهای بین اللملی و اجماع سازی علیه اسراییل نیست، شامل اقداماتی متنوع و هوشمندانه در سطوح مختلف است. از جمله آنکه ملت های همسایه پی به خیانت دولتمردانشان به دوستی دو ملت ببرند و دولت های یاد شده نیز بین محدود کردن اسراییل یا مورد هدف قرار گرفتن منافع اسراییل در کشورشان، یکی را انتخاب کنند.  

در حقیقت راه سوم، انداختن معمای راهبردی پیش روی ما جلوی پای طرف های سوم است. بجای ما آن ها هستند که باید انتخاب کنند، بین اینکه هزینه جنایات دوستان تروریست شان را می پردازند یا اینکه منتظر بسته پاسخ های ایران می نشینند.    

در مسیر انتقام، یک نکته بسیار مهم وجود دارد: هرقدر پاسخ های امنیتی و نظامی در صورت لزوم می تواند بی سر و صدا و با صبر و حوصله باشد به گونه ای که دشمن درد شدیدی را متحمل شده ولی نتواند دم برآورد، پاسخ های سیاسی و تبلیغاتی باید پر سر و صدا و در کوتاهترین زمان باشد. اگر می خواهیم این راه سوم را انتخاب کنیم یا حتی اگر می خواهیم ضربه نظامی آشکاری بزنیم، هر دو یک زمان طلایی دارند که بعد از آن هر اقدامی کم اثر است. مباد که زمان از دست برود. /hgt