بر آن شدیم تا لابلای اخبار رسمی بازدیدها، پیشرفتهای پروژه، موعدهای افتتاح و تولید، مصاحبهها و امثالهم، به رسم وظیفه هر از گاهی با انتشار برشی از یک صحنه، علاوه بر انعکاس رشادتهای این مردان ابدی تاریخ، حال و هوای رسمی اخبار را معطر کنیم به یاد این عزیزان تکرارنشدنی و تکراری نشدنی.
خبر امروز به رسم امانت با عبارت "نام محفوظ" منتشر میگردد، لیکن هر عزیزی که در این خصوص متن، خاطره، تصویر و از این دست مستندات را در اختیار بگذارد، در صورت تمایل با نام منتشر میگردد.
انتظار از بزرگان، خصوصا بزرگواران حاضر در میادین نبرد، اشتراک این مطالب در جهت انتشار آن است و سایر دوستان نیز میتوانند نظرات خود را ذیل همین خبر در سایت مندرج کنند تا این رویه با هدایت همکاران به مرور بهبود یافته و ادامهیابد.
توضیحات:
ابوقریب: تنگهای بسیار استراتژیک است که در منطقه فکه شمال غرب خوزستان واقع است. عراق در سال ۱۳۶۷ و پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران، به این تنگه حمله کرد. رزمندگان ایرانی در آن بازه زمانی همه درگیر بودند، یکسری از رزمندگان در شمال غرب درگیر بودند، گروهی دیگر در شلمچه و جزیره مجنون. در آن زمان رزمندگان گردان عمار یاسر از لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) تهران تازه از خط پدافندی برگشته بودند و به آنها مرخصی داده شد تا به تهران بازگردند. رزمندگان خود را برای رفتن به تهران آمده کرده بودند و حتی بلیط قطار هم در دستانشان بود. در آن زمان قطارهای اندیمشک بعد از ظهر بهسمت تهران حرکت میکرد. ساعت ۱۰ _ ۱۱ صبح همان روز اعلام شد که عراق به تنگه ابوقریب حمله کرده است و هیچ نیرویی را نداریم که مقابل آنها بایستد. از طرف فرماندهی ابلاغ میشود که گردان عمار برای مقابله با عراق اعزام شود، اطلاع میدهند که گردان عمار آماده شدهاند که بروند مرخصی! دستور میدهند که "گردان عمار را برگردانید به تنگه ابوقریب". رزمندگان گردان عمار به پادگان دوکوهه برمیگردند و بهسرعت تجهیز میشوند و با کامیون عازم خط مقدم میشوند. در این عملیات گردان عمار به تنهایی مقابل یک لشکر زرهی عراقی ایستاد و نیمی از این گردان بهعلت تشنگی به فیض شهادت نائل شدند.
از وقایع مهم آن روز میتوان به شهادت غلامرضا صالحی قائممقام لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) اشاره کرد که در تنگه ابوقریب روز ۲۲ تیر شهید شد. سردار محمدرضا یزدی در آن عملیات فرمانده این گردان بود.
زمانی که به دو کوهه[1] رسید، کاروان شهدا به سمت مقتل حرکت کرده بود!"
به روایت دوست و همرزم شهید:
تورج بهمنی در اواسط تیرماه ۶۷ برای کنکور به مرخصی رفت و به تهران بازگشت، اما بلافاصله و با عجله خودش را به دوکوهه رساند، چون دلشوره داشت؛ خودش هم نمیدانست چرا دلشوره دارد.
وقتی به دوکوهه و ساختمان گردان عمار رسید، هیچکس به غیر از چند نفر از برادران تدارکات باقی نمانده بود.
تازه فهمید چرا آنهمه دلشوره داشت، کاروان شهدا به طرف مقتل حرکت کرده بود.
با تیم تدارکات شبانه خودش را به اول تنگه ابوقریب رساند. یوسف جانمحمدی میگوید: ما چند نفر نیروی خبرهی عملیاتدیده جهت مخابرات کم داشتیم، خصوصا گروهان اول که قرار بود با دشمن در بیرون از تنگه درگیر شود و الباقی گردان مواضع دفاعی را قرار بود محکم کنند.
گروهان شهید باهنر را لاجرم با یک نفر بی سیمچی کمتجربه راهی کردیم و از این بابت هم نگران بودیم. ساعت حدود ۱ شب بود و خبری از ماه نبود، در آن تاریکی و ظلمات و سکوت یک وقت صدای برخورد پوتین به آسفالت به گوشم رسید.
تعجب کردم!
این کیه که با عجله بطرف ما میآید. جلو که آمد دیدم به به! چهرهی خندان و روحیه بخش تورج بهمنی بود؛ تو گویی ماه که به دنبالش میگشتم خود نمایان شده بود!
بهش گفتم:
تورج !! تویی!
گفت: "بله منم "
گفتم: اینجا؟؟
گفت: "یه حسی، یه نیرویی، نگذاشت تهران بمانم، چون قول داده بودم، زود آمدم، مرد و قولش! وقتی رسیدم دوکوهه کم مانده بود از غصه بمیرم، همه رفته بودند و من جامانده بودم، خدا رو شکر بچههای تدارکات داشتن اقلام را میآوردند جلو، که فورا پریدم عقب تویوتا".
چون در تقسیم بندی، تورج از قبل بی سیم چی گروهان شهید باهنر بود، پرسید گروهان کجاست؟ گفتم رفتن جلو برای درگیری، بهم ریخت گفت من باید بروم.
آن شب با عجله آمد و با عجله هم خودش را به گروهان رساند و بلافاصله آخرین تماسش را از آنجا با ما گرفت و سرانجام در وسط معرکه دشت ابو قریب[2] با عجله به سوی شهدا پرکشید و در نیمه شب ۲۰ تیرماه ۶۷ بهشتی شد .
از کتاب قافلهی گلهای سرخ
به یاد شهید تورج (ابوالفضل) بهمنی
بیسیم چی گروهان شهید باهنر
گردان عمار
لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
شهادت: تنگه ابوقریب ۱۳۶۷
شادی روح مطهرش صلوات
[1] پادگانی در نزدیکی اندیمشک، به عنوان یکی از پادگانهای مهم دوران دفاع مقدس که محل آموزش، سازماندهی و اعزام نیروها بوده است.