در جامعه امروزی فعالان و انجمنهای همجنسبازها با استناد به پژوهشهای علمی درصدد اثبات طبیعی بودن همجنسبازی هستند. در این بین افرادی هم بودند که صدایشان مخالف این انجمن بود و همجنسبازی را مخالف طبیعت و ذات انسان میدانستند! "جوزف نیکولوسی" که یکی از معتبرترین روانشناسان در ایالات متحده بود، پیشگام این جریان شد. او معتقد بود همجنسگرایی یک گرایش طبیعی نیست، بلکه معلول و برخاسته از عوامل زیستی- محیطی است که فردی با ناهمنوایی، جنسیتی را به سمت گرایش به همجنس سوق می دهد.
پژوهشها نشان داد که استناد فعالان همجنسباز به یافتههای علمی برای اثبات طبیعی بودن این موضوع دارای کاستیهای جدی است و وجود هیچ تفاوت فیزیولوژیک که ثابت کند یک کودک همجنسباز به دنیا آمده ثابت نشده است. همچنین بزرگسالانی که خود را همجنسباز میدانند تحت تکانههای روانی مشابهی بودهاند و از همه مهمتر، برخی افراد دچار تغییر گرایش جنسی شده اند! مورد اخیر این بود که اگر افراد همجنسباز یا دگرجنسگرا به دنیا می آیند، پس تغییر در گرایش جنسی تقریبا بی معنی است. اما نیکولوسی با افراد بسیاری رو به رو شد که پس از سالها زندگی به عنوان یک فرد دگرجنس گرا، ادعا می کردند که همجنسباز شدهاند. نکته این جاست که این افراد در هنگام دگرجنس گرایی هم تمایلاتی به همجنس خودشان نشان داده بودند. پس آنان گرایش جنسیشان را تغییر نداده، بلکه آن را تثبیت کرده بودند. اقدام نیکولوسی این بود که میتواند افراد همجنسباز را به دگرجنسگرا تبدیل کند. ایدهای که با مخالفت مدافعان همجنسباز روبهرو شد.
زمانی در غرب همجنسبازی را جرم میدانستند و مرتکبین به این اعمال را مجازات میکردند، کمکم موضعگیریها نسبت به این پدیده اجتماعی ملایمتر شد و در مرحلهای دیگر از جرم به یک آسیب اجتماعی تبدیل شد. در جامعهشناسی و روانشناسی همه دیدگاههای مربوطه وارد این حوزهها شدند و به این سمت رفتند که همجنسبازی را به لحاظ روانی و اجتماعی امری طبیعی و معمول جلوه بدهند. در نهایت تعریف این مسئله به جایی رسید که این را یک امر کاملا اجتماعی دانستند که به عنوان پدیده روانشناختی و اجتماعی کاملا پذیرفته شد. از طرفی انجمنهای روانپزشکی آمریکا و برخی مراجع علمی برای حقوق همجنسبازها تلاش کردند.اتفاقی هم که افتاد این بود که آن جریانی که این پدیده را به عنوان یک اختلال و نیازمند کمک و حتی پیشگیری میبیند در حال حاضر در اکثریت نیست و به شدت در صنایع فرهنگی مختلف مثل فیلم و پورنوگرافی و ... روی عادیسازی همجنسگرایی کار میشود.
جوزف نیکولوسی روانشناس بالینی آمریکایی با استفاده از تجریبات کسانی که قبلا همجنسباز بودهاند و هم کسانی که تا آخر عمر همجنسباز بودهاند و همچنین تجربیات کسانی که خودشان را درمان کردند و ... نشان داد که این پدیده در نتیجه یک اختلال جنسیتی که خود یک اختلال روانی است رخ میدهد و این اختلال روانشناختی قبلا در فهرستهای منتشره انجمن روان شناسی آمریکا هم به عنوان یک اختلال روانی موجود بوده ولی بعدا در پی همین عادیسازیها حذف شده است.
تمام حرف نیکولوسی این بود که بگوید آن چیزی که برای عادیسازی همجنسبازی گفته میشود بیشتر در حد اسطوره و مغالطات است. مثلا میگویند در بین حیوانات هم این پدیده دیده میشود پس امر ژنتیک است و مغز این افراد اساسا همجنسباز است و او با ارجاع به آمار و نظریات علمی از اشتباه بودن آنها میگوید و حتی مضرات و معایب این پدیده را عنوان میکند که وقتی آمار بالای ایدز و خودکشی و دیگر آسیبها و خشونتها بین همجنسگراها بالاست حتی اگر هم این پدیده علت ژنتیکی دارد باید درمان شود و از بروز آن پیشگیری کنیم. درست مثل اینکه کسی زمینه ژنتیکی بیماری چاقی، سرطان و ... داشته باشد و کاری برای پیشگیری از عیان شدن آن نکند.
اقدامات نیکولوسی به قدری عصبانیت جامعه رنگینکمانی را درآورد که از سال 2013، در اعتراض به نیکولوسی در اسپانیا به فروش سه کتاب نیکولوسی به نامهای: (من میخواهم همجنسگرا نباشم (به اسپانیانیایی)چگونه از همجنسگرایی جلوگیری کنیم) و (سردرگمی جنسیتی در دوران کودکی) بالا گرفت و تهدید به تحریم شد. نیکولوسی در مارس 2017 در سن 70 سالگی بر اثر عوارض آنفولانزا درگذشت اما پسرش با عنوان "اتحاد برای انتخاب درمانی و یکپارچگی علمی" راه پدر را ادامه میدهد، نیکولوسی جونیور اصطلاح «درمان ادغام مجدد» را برای رویکرد خود ابداع کرد که به گفته او از درمان تبدیلی متمایز است. مانند همه اشکال درمان تبدیلی، درمان ترمیمی شبه علمی است، مبتنی بر فرضیات معیوب، با مخالفت پزشکان و متخصصان روانشناسی رایج، و به طور بالقوه برای بیماران مضر است. برخی از ایالتها قوانینی را علیه تبدیل درمانی وضع کرده اند.
یکی از درمانگرهای دکتر نیکولوسی در خاطراتش از بهبود روند درمانش گفت و خانواده را موثر بر موضوع همجنسبازی دانست، او که در گذشته همجنسباز بود از مادرش گفت که یک فرد پرانرژی است که در دفتر املاک کار میکند و فوقالعاده جاه طلب است.مادر برای او تصمیم میگرفت و در همه کارهای او دخالت میکرد از ژیمناستیک، فوتبال، شنا تا کارهای معمول روزانه. پدرش حسابدار است و کمتر احساساتی است. با این حال، او اجازه داد همه چیز اتفاق بیفتد و مداخله نکرد. ارتباط با او همیشه سخت بود و موقع صحبت با او احساس ناراحتی میکرد. هرگز هیچ ارتباط عاطفی وجود نداشت. او میگفت: «نمیدانم چگونه بهتر از این توصیف کنم. تا زمانی که شروع به صحبت با درمانگرم (نیکولوسی) نکردم متوجه شدم وقتی مردها با هم ارتباط برقرار می کنند و شما واقعاً می توانید احساس کنید که درک می کنید چه احساسی باید داشته باشید. من هرگز آن را با پدرم نداشتم.»
آنچه نیکولوسی در مورد ادعا و شرم گفت، حدس میزنم در اعماق وجودم به طور شهودی میدانستم.
قبل از درمان، جذابیت های همجنس گرا مشکل مهمی در زندگی من بود، زیرا هرگز نمی خواستم بر اساس آنها عمل کنم یا خودم را همجنس گرا معرفی کنم. من هرگز در سبک زندگی از نظر جنسی فعال نبودم، اما همیشه این افکار خیالپردازیهای طولانی و مقداری قرار گرفتن در معرض پورنوگرافی وجود داشت. در ابتدا در مورد درمان احتیاط میکردم، اما خیلی زود احساس کردم نیکولوسی مرا «به دست آورده»، او مرا درک میکرد و به همین دلیل به او اعتماد کردم. من فقط به یک برنامه نیاز داشتم. به او اعتماد کردم که آن را به من بدهد و او این کار را کرد.
من همیشه فانتزیهای دگرجنس گرا هم داشتم، اما تفکر همجنسباز مانع شد و نمی توانستم با آن کنار بیایم. امروز در جذابیتهای جنس مخالفم احساس امنیت بیشتری می کنم. دگرجنسگرایی من قطعا افزایش یافته است. از بچگی جذب دخترها و پسرها هم میشدم و این برای من خیلی گیج کننده بود. اما درمان به من کمک کرد تا بفهمم واقعاً از هر دو جنس چه میخواهم. من نیاز به پذیرش از سوی همسالان مرد خود دارم، اما من زنان را به شیوه ای متفاوت در زندگی خود می خواهم، و فکر می کنم دختران زیبا هستند.
به علت درگیر شدن با مادرم، روی خوشی به زنان نشان نداده و ارتباطم با آنها محافظانه بود و نمی گذاشتم در برابر آنها آسیب پذیر باشم. در ابتدا یاد گرفتم که ابتدا باید در برابر آنها باز و آسیب پذیر باشم تا بتوانم نسبت به آنها احساس جنسی داشته باشم. من این اطمینان را دارم که روزی ازدواج خواهم کرد. به هر کسی که به درمان فکر می کند، من فقط می گویم "آن را انجام بده"